خداوندا! با تدبیر خود از تدبیرهای ناقصم بی نیازم فرما و از اختیار خود بهره مندم بساز. نیایش امام حسین علیه السلام در صحرای عرفات/آخرین بروزرسانی وبگاه:تابستان 1400
تهیه و تدوین مطلب:گروه نویسندگان

بخش عفاف و حجاب وبگاه کانون فرهنگی تبلیغی مردمی طه

به حجاب اعتقاد نداشتم، نه من و نه هیچکدوم از اطرافیانم. نماز هم نمیخوندیم. اوایل زندگی ساده ای داشتیم، همه ی ما. ساده، مهربون، صمیمی، خاکی... اما با گذشت زمان آدما عوض میشن. پول که وارد زندگی ما شد، همه چیز تغییر کرد. اونقدر سقوط كرديم كه مهمونی هامون بدون نوشیدنی های الکلی و رقص برپا نمیشد. یا اگه یه مهمونی بدون این ویژگی ها بود اصلا خوش نمیگذشت!

 

در مجالس خودمونی که فقط اقوام بودیم بلوز و شلوار میپوشیدم. یکی دو دفعه هم توی مراسم های خاص پیراهن و کت و دامن پوشیدم ولی دیگه نه. لباس های دخترونه دوست نداشتم. بدون هیچ اعتقاد دینی، خیلی متفاوت با اطرافیانم فکر میکردم. موقع بیرون رفتن ظاهر ساده ای داشتم و آرایش نمیکردم. مانتوهای کوتاه نمیپوشیدم و همیشه با دوستام درگیری داشتم چون شالمو عقب نمیکشیدم. این طرز فکر از همون اول توی وجودم بود: کاری رو انجام نمیدم، اگه انجام دادم بصورت کامل انجام میدم. درسته که حجاب رو قبول نداشتم ولی رعایت پوشش رو یه قانون اجتماعی میدونستم و قوانین برای رعایت نظم باید رعایت بشن.

 

برای مشاهده کامل متن به ادامه مطلب مراجعه نمایید.

 



:: موضوعات مرتبط: عفاف و حجاب , داستان عفاف و حجاب , ,
:: برچسب‌ها: دليلي براي چادري نشدن نديدم , داستان عفاف و حجاب , حیا , عفاف و حجاب , حجاب فاطمی , حجاب صحیح , حجاب اسلامی , سوالاتی درباره حجاب , داستان های حجاب , داستان های کوتاه عفاف و حجاب , داستانهای عفاف و حجاب , داستان های زیبا در مورد عفاف و حجاب , عفت , مرواریدی در صدف ,
:: بازدید از این مطلب : 1711
تاریخ انتشار : پنج شنبه 22 آبان 1393 | نظرات ()
تهیه و تدوین مطلب:گروه نویسندگان

امیر المؤ منین علیه السلام مى فرماید:
من و عده اى از اصحاب نزد رسول خدا صلى اللّه علیه و آله بودیم ،
آن حضرت فرمود:
بهترین ویژگى زنان چیست ؟
هیچیک از ما نتوانستیم جواب دهیم تا اینکه جلسه به پایان رسید و از یکدیگر جدا شویم .
من بسوى فاطمه علیها السلام رفتم و از سوالى که پیامبر صلى اللّه علیه و آله از ما پرسیده بود او را مطلع کردم و گفتم کسى از ما نتوانست به آن پاسخ دهد.
فاطمه علیها السلام فرمود:
ولى من جواب آن را مى دانم ،
بهترین ویژگى زنان این است که به مردها نگاه نکنند و مردها آنان را نبینند.
نزد رسول خدا صلى اللّه علیه و آله رفتم و عرض کردم :
اى رسول خدا!
شما سوال کردید چه چیزى براى زنان بهتر است .
بهترین صفت زنان این است که به مردها نگاه نکنند و مردها آنها را نبینند.
پیامبر صلى اللّه علیه و آله فرمود:
تو وقتى نزد من بودى جواب آن را نمى دانستى چه کسى جواب سوال را به تو آموخت ؟
عرض کرد: فاطمه .
پیامبر صلى اللّه علیه و آله شگفت زده شد و فرمود:
براستى که فاطمه پاره تن من است .
بنابر گفته فاطمه علیها السلام زن باید پوشش کامل خود را مراعات کند تا نامحرم او را نبینند
و خود از نگاه به نامحرم بپرهیزد تا عفت و سلامت او محفوظ بماند.

 

منبع:جنگ و زن



:: موضوعات مرتبط: عفاف و حجاب , پرسش و پاسخ عفاف و حجاب , ,
:: برچسب‌ها: حجاب , عفاف و حجاب , حجاب فاطمی , حجاب صحیح , حجاب اسلامی , سوالاتی درباره حجاب , داستان های حجاب , داستان های کوتاه عفاف و حجاب , داستانهای عفاف و حجاب , داستان های زیبا در مورد عفاف و حجاب , عفت , مرواریدی در صدف , درباره عفاف و حجاب , پرسش و پاسخ در مورد عفاف و حجاب ,
:: بازدید از این مطلب : 2759
تاریخ انتشار : سه شنبه 19 فروردين 1393 | نظرات ()
تهیه و تدوین مطلب:گروه نویسندگان

آورده اند كه وقتي مردي بود خيّاط ــ درعفاف و صلاح؛ و زني داشتعفيفه، مستوره، و با جمال و كمال، و هرگز خيانتي از وي ظاهر نگشته بود.

روزي زن در پيش شوهر خود نشسته بود، و زبان به تطاول گشاده، و به سبيل ِمنّت ياد مي كرد كه: " تو قدر عفاف من چه داني و قيمت صلاح من چه شناسي، كه من در صلاح زبيدۀ وقت و رابعه عهدم ".

مرد گفت:" راست مي گويي، امّا عفاف تو به نتيجه عفاف من است. چون من در حضرت آفريدگار راست باشم، او تو را در عصمت بدارد".

زن را خشم آمد، گفت:" هيچ كس زن را نگاه نتواند داشت، و اگر مرا وسيلت صلاح و عفّت نيستي، هر چه خواستمي بكردمي.

مرد گفت:" تو را اجازت دادم به هر جا كه خواهي برو و هر چه مي خواهي بكن".

زن، روز ديگر خود را بياراست و از خانه برون شد، و تا به شب مي گشت، و هيچ كس التفات به وي نكرد ــ مگر يك مرد گوشه چادر او بكشيد و برفت.

چون شب در آمد، زن به خانه باز آمد. مرد گفت:" همه روز گرديدي و هيچ كس به تو التفات نكرد ــ مگر يك كس، و او نيز رها كرد.

زن گفت:" تو از كجا ديدي؟". مرد گفت:" من در خانه بودم، امّا من در عمر خود در هيچ زن نامحرم به چشم خيانت ننگريسته ام، مگر وقتي ــ در جواني ــ گوشه چادر زني را گرفته بودم، و در حال پشيمان شده رها كردم. دانستم اگر كسي قصد حرم من كند، بيش از اين نباشد".

زن در پاي شوهر افتاد و گفت:" مرا معلوم شد كه عفاف من از عفاف تو است ".


جوامع الحكايات - محمد عوفي



:: موضوعات مرتبط: عفاف و حجاب , داستان عفاف و حجاب , ,
:: برچسب‌ها: حجاب , عفاف و حجاب , حجاب فاطمی , حجاب صحیح , حجاب اسلامی , سوالاتی درباره حجاب , داستان های حجاب , داستان های کوتاه عفاف و حجاب , داستانهای عفاف و حجاب , داستان های زیبا در مورد عفاف و حجاب , عفت , مرواریدی در صدف ,
:: بازدید از این مطلب : 2449
تاریخ انتشار : سه شنبه 19 فروردين 1393 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 166 صفحه بعد

براي دانلود کليک کنيد
محتواي اين وبلاگ منطبق بر قوانين جمهوري اسلامي ايران مي باشد. اين وبگاه در سايت ساماندهي پايگاه هاي اينترنتي وزارت ارشاد ثبت شده است. اکثر مطالب وبلاگ داراي منبع از کتب اسلامي و يا سايت هاي ارزشي و مفيد ديني است و کپي برداري از مطالب وبگاه فقط با ذکر منبع بلا مانع است